مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

مهرسا

عکسهای آتلیه

 امروز هوس کردم چند تا از عکسهای آتلیه مهرسا جان رو وبلاگش بذارم عکس های آتلیه دو ماهگی دخترم در دست رس نیست فعلا....... مهرسا در ٤ ماهگی   مهرسا جان در ٧ ماهگی بعد از این هم چند باری آتلیه رفتیم  ولی فایلهاش رو ندارم که بذارم ...
22 مهر 1391

شیطونی های مهرسایی

سلام گل مامان و بابا عزیزم این روزها خیلی شیطون شدی و دائم میخوای که باهات بازی کنن. کلماتی که برات کاربرد دارن و کارت رو را میندازن رو خوب بلدی و خلاصه همه رو به خدمت میگیری واسه رسیدن به اهدافت. چیزی که بخوای میگی «بیه» یعنی بده مثلا یخ که خیلی دوست داری: اق_ بیه بیه بیه(و هر چیزی رو چند بار پشت سر هم تکرار میکنی،با تاکید) در ، در ،در :وقتی یه بطری یا شیشه یا هر قوطی که در داشته باشه ببینی باید بیارن جلوت که درش رو باز و بسته کنی.... تو عکس زیر چون دست های کوچولوت به اون بالا نمیرسید رفتی رو ماشینت(واسه ما که جالب بود که خودت تشخیص دادی و تونستی راه حل واسه مشکلت پیدا کنی) عزیزم الهی من قربونت برم اول ...
11 مهر 1391

عکس هایی از راه رفتن مهرسا

سلام به مهرسای گلم اول یه عکس از اولین کفشت برات بذارم. البته قبلا هم کفش  یا پاپوش داشتی ولی این اولین کفش رسمیته!!!!! که میتونی باهاش رو زمین راه بری(فشن هم هست دقت دارین که........) تازه کلی باهاش در گیری و هر وقت پات میکنمش همش میگی پاپا یعنی درش بیار و وقتی درش میارم دوباره میگی پا که پات کنمش و تکرار تکرار............  این مکعب های بازیه جدیدته که با تراشه های الماس عمه جون برات خریدن این هم لباس خوشکلیه که عزیز و باباجون از شمال برات خریدن که یه کلاه خوشکل هم داره وبعدیش رو هم خاله جونت برات آوردن فدای لبخندت عزیزم   &nb...
7 مهر 1391

پیک نیک آخر هفته

سلام به دختر طلای مامان این عکسا مربوط به آخر هفته هستش که یه پیک نیک سه نفره رفتیم. به شما که معلوم بود خوش میگذره از احوالاتت مشخص بود کلی شیطونی کردی دلی از عزای آب بازی در آوردی با این که آبش خیلی خیلی سرد بود ولی دست و پات دائم تو آب بود . اونجا یه چشمه کوچولو بود که آبش تو یه برکه جمع شده بود و خیلی زلال و سرد بود.اطرافش هم خلوت وهم امن بود برات که بازی کنی.(جای همه دوستان خالی) تجربه های جدید و شیطونی های مهرسا جان: سنگها ی کنار برکه رو تو آب مینداختی و از صداش میخندیدی:   با چوب روی خاکها خط خط میکشیدی با خیال راحت جیغ های بنفش مخصوص خودت رو میکشیدی و کسی نمیگفت جیغ نکش...
6 مهر 1391

1 مهر 91

سلام نازنینم، عکس های این چند روز با توضیحاتش واسه مهرسای گلم: به کلمه داغ خیلی علاقه پیدا کردی فکر میکنم پرستارت زیاد تکرارش میکنه کف دستت رو به حالت خیلی بامزه ای میاری نزدیک ، لباتو یه مدلی میکنی که انگار الان دستت سوخته و میگی داغ ... الهی مامان فدای این اداهات   موقعی که سر ما خورده بودی واسه اینکه موقع تمیز کردن بینیت گریه نکنی این کارو بصورت بازی در آورده بودیم اول بهت میگفتم بینی مامان رو بگیر بعد بینی خودت رو بعد  مامان  بینی  مهرسا  رو بگیره. الانم هر وقت دستمال کاغذی میگیری دستت مثلا بینیت رو تمیز میکنی و یه صدایی مثل بو کشیدن از بینیت در میاری.... با لیوا...
1 مهر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرسا می باشد